رئیس سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور: سنجش سلامت ۳۴ هزار دانش آموز اتباع انجام شده است نگاهی به رشد تجارت ایران و افغانستان پس از حضور طالبان، در گفت‌وگو با محمود سیادت قیمت افغانی به تومان و دلار یکشنبه (۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴) همه چیز درباره صدور گواهینامه برای دارندگان کارت آمایش در خراسان رضوی اعلام آمادگی سفیر استرالیا در تهران برای اسکان مجدد بخشی از پناهندگان افغانستانی ساکن ایران قیمت افغانی به تومان و دلار شنبه (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۴) معاون اقتصادی نخست وزیر طالبان به روسیه می‌رود درخواست افغانستان برای افزایش سهمیه حضور بازیکنان افغانستانی در لیگ برتر فوتسال ایران مشهد خانه ابدی هنرمند برجسته موسیقی افغانستان ویدئو | روایت متفاوت دکتر احمدشاه فرهت از خدمات مهاجران به جامعه ایران محمد محقق در رأس هیئتی برای گفت‌و‌گو درباره مهاجران به ایران آمد قیمت افغانی به تومان و دلار پنجشنبه (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) در ۱۰ سال گذشته ۵۲ هزار مهاجر در راه جان خود را از دست داده‌اند | سهم افغانستان ۵ هزار نفر شرایط جدید سفارت افغانستان در تهران برای تثبیت هویت چیست؟ مدیرعامل منطقه آزاد سیستان: تاجران افغان از فرصت‌های سرمایه‌گذاری در چابهار استفاده کنند رئیس اتاق تجارت و سرمایه‌گذاری حکومت طالبان: زیرساخت‌های بندر چابهار هنوز به صورت کامل آماده نیست بابک زنجانی با مقام طالبان دیدار کرد | راه‌آهن چین – افغانستان از مسیر ایران راه‌اندازی می‌شود یونیسف با وزارت کشور قراردادی دوساله با محوریت مهاجران امضا کرد | تحصیل دانش‌آموزان اتباع تنها با مدارک اقامتی معتبر امکان‌پذیر است رئیس شورای علمای شیعه افغانستان برای عرض تسلیت، به سفارت ایران در کابل رفت (۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴) طالبان از ایران برای ارتقای نظام درمان در افغانستان کمک خواستند  قیمت افغانی به تومان و دلار چهارشنبه (۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴)
سرخط خبرها

لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش

  • کد خبر: ۱۰۵۹۸۳
  • ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۳
لعل بدخشان | روایت مدیر افغانستانی از حسرت دانش‌آموزانش
نادر موسوی مدیر مدرسه خودگردان فرهنگ در تهران روایتی از مواجه خود با دانش‌آموزانش در نزدیکی مدرسه نوشته، روایتی که پر از اشک و آه است.

به گزارش شهرآرانیوز؛ از پل می‌آمدم پایین که دیدم مرد جوانی دارد کمک می‌کند تا دخترک کیفش را به پشتش بیندازد. از لباس‌های خانگی دخترک فهمیدم از شاگردان مدرسه است. نزدیک‌تر رفتم. دخترک تا مرا دید لبخند زد و گفت سلام آقا مدیر و به برادرش که با کمی تعجب نگاه می‌کرد گفت مدیرمان است.

دو تای دیگرشان هم با دیدنم لبخندزنان نزدیک شدند. چند قدمی باهم رفتیم. از دخترک پرسیدم نامت چیست؟ گفت محبوبه. نام خواهرش محجوبه و نام برادرش مسعود بود. گفتم از کجا هستید؟ گفت از بدخشان. گفت شش، هفت ماهی می‌شود آمده ایم ایران. تا کلاس سوم در بدخشان درس خوانده بود.

طالبان که عمویش را می‌برد پدر هم که ارتشی بوده شبانه دار و ندارش را رها کرده با چهار فرزندش می‌آید به سوی ایران. خودش کلاس دوم و خواهر و برادرش کلاس اول بودند.

وقتی از خانه شان در بدخشان پرسیدم چشمان زیبا و عسلی اش پر اشک شد و گفت خبر ندارم. شب از خانه‌مان بر آمدیم و دیگه نمی‌دانم چی شد، می‌گویند طالبان خانه کسانی که در ارتش بوده را گرفته. گفتم ایران را دوست داری؟ گفت: آره. اینجا آرامی است و دختر‌ها می‌توانند مکتب بروند. من دوست دارم درس بخوانم.

ایستادم تا بروند. سه تایی دست همدیگر را گرفته و شادی کنان دویدند سوی مدرسه. من هم آمدم. بچه‌های اولی و مهد کودک همگی سر کلاس رفته بودند. محبوبه روی حیاط نشسته بود و با دوستش داشت چندتا کتاب داستان را با شور و شوق ورق می‌زدند. کمی عکس و فیلم گرفتم. آموزگار کلاس اول داشت درس حلزون را می‌داد، صدای یکی از دختر‌ها بلند شد که می‌گفت ما نباید حلزون را بخوریم، بد مزه است... خنده ام گرفت و از کلاس شان دور شدم، اما همچنان داشتم به محبوبه و محجوبه و دیگر لعل‌های بدخشان فکر می‌کردم که با آمدن طالبان پشت در‌های مدرسه مانده اند و چشمان عسلی شان پر از آه و اشک و حسرت درس خواندن است.

منبع: صفحه اینستاگرام مدرسه فرهنگ

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->